آخرین اخبار

روایت قدم های اربعین به قلم محمد مهدی امین

در کنار پنجره ماشین نشسته بودم داشتم به مردمانی که با شور و شوق به سمت حرم اباعبدالله می‌رفتند، نگاه می‌کردم. در همین حال بودم که ناگهان به خود آمدم و گفتم: طلبیدها!! همیشه در مصیبت‌های حضرت رقیه و یا در نوحه‌های جاماندگی از اربعین، این را در پس زمینه‌ی ذهنم داشتم که آیا می‌شود […]

اشتراک گذاری
15 مرداد 1403
کد مطلب : 3476

در کنار پنجره ماشین نشسته بودم داشتم به مردمانی که با شور و شوق به سمت حرم اباعبدالله می‌رفتند، نگاه می‌کردم.
در همین حال بودم که ناگهان به خود آمدم و گفتم: طلبیدها!!
همیشه در مصیبت‌های حضرت رقیه و یا در نوحه‌های جاماندگی از اربعین، این را در پس زمینه‌ی ذهنم داشتم که آیا می‌شود امسال هم مارا بطلبد؟

بار آخری که از نجف به سمت مرز راه افتادیم، بغضی گلویم را فرا گرفته بود، خیلی می‌ترسیدم از این که دیگر نتوانم……
حاج وحید افکارم را بهم زد: برا سالم رسیدن مون صلوات!!
از حال خودم در آمدم.

حاج منصور شروع به شورخوانی کرد:
قبل از اینکه ما سلام کنیم شما به ما سلام می‌کنی…
نوبت من شد…
صدام گرفته بود ولی میکروفن رو از حاج منصور گرفتم و شروع کردم:
یه کنج از حرم بهم جا بده
دلم تنگته خدا شاهده…
میکروفن رو دادم به آسدمحسن که دعای آخر هیئت رو بخونه….
کم کم همه فهمیدن باید بساط رو جمع کنند و از عمود هزار پیاده روی رو آغاز کنند….

به این صفحه امتیاز دهید!

این مطلب بدون برچسب می باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *