روایت قدم های اربعین به قلم مهدی صادقی
در ساحلی دور از شهری بزرگ، مردی به نام علی زندگی میکرد. او یک مرد خوش قلب و ساده بود که همیشه به دنبال انجام کارهای نیک بود. هر سال در ماه محرم، علی به همراه خانوادهاش به سفری مذهبی میرفتند تا در مراسم اربعین شرکت کنند. اربعین، روزی است که مومنان به کربلا میروند […]
در ساحلی دور از شهری بزرگ، مردی به نام علی زندگی میکرد. او یک مرد خوش قلب و ساده بود که همیشه به دنبال انجام کارهای نیک بود.
هر سال در ماه محرم، علی به همراه خانوادهاش به سفری مذهبی میرفتند تا در مراسم اربعین شرکت کنند.
اربعین، روزی است که مومنان به کربلا میروند تا به یاد شهدای کربلا و امام حسین علیه السلام قدم بگذارند. علی هر سال در این روز، با دلی پر از عشق و ارادت به امام حسین علیه السلام وارد مسیری طولانی میشد.
یک سال، علی تصمیم گرفت تا در اربعین به یک کار خیر بزرگ بپردازد. او تصمیم گرفت تا در مسیر اربعین، برای مسافرانی که به کربلا میروند، غذا و آب فراهم کند. او با همراهی خانوادهاش، چادری را در کنار جاده برپا کرد و میوهها، نان و آب را در آن قرار داد.
همان روز اول، مسافران بسیاری از جاده عبور کردند و علی با خانوادهاش به آنها خوشآمد گفت و غذا و آب به آنها داد. همچنین، او با انرژی و شادابی به مسافران ضعیف و خستهای که از مسیر عبور میکردند، کمک میکرد و به آنها انگیزه میداد.
روزها میگذشت و علی به همراه خانوادهاش به مسافرانی که در مسیر اربعین قرار داشتند، کمک میکردند. مردان و زنان، جوانان و کودکان با لبخندی روی لبهایشان از کمک علی و خانوادهاش استقبال میکردند. هر روز که میگذشت، عشق و انرژی بیشتری برای کمک به مسافران به خرج میداد.
یک روز، در اوج گرمای ظهر، علی یک مرد مسن و نیازمند را در جاده دید. او بسیار ضعیف و خسته بود و نتوانسته بود به کربلا برود.
علی با دیدن وضعیت مرد مسن، نگران شد و به او نزدیک شد. او آب و غذا را به مرد مسن داد و به او گفت: “من تو را به کربلا میبرم.”
علی با کمک خانوادهاش، مرد مسن را همراه خود به کربلا برد. آنها با اعتنا و محبت، مرد مسن را در کنار خود نگه داشتند و در مسیر پیاده روی به سمت حرم امام حسین حرکت کردند.
هنگامی که علی و خانوادهاش به کربلا رسیدند، مرد مسن سپاسگزاری کرد و با چشمانی پر از اشک، به علی پیشنهاد داد که خادم حرم امام حسین شود. او یکی از مسئولین حرم امام حسین بود که هر سال از مشایه به حرم حضرت مشرف میشد. علی که این نکته را نمیدانست، اما با تمام وجود خدمتگزاری کرده بود.
علی هم با خوشحالی از این لحظهی مقدس به جمع خادمان امام حسین پیوست.
مردمی که به اربعین آمده بودند با شنیدن داستان علی و مرد مسن، از این اقدام نیکو و خالصانه علی متأثر شدند. آنها با همه وجود، علی را تحسین کرده و از او الهام گرفته و دیگر کمک به هیچ زائری را کم ارزش نمیشمردند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید